خلاصه
در این مقاله ابتدا دورکاری و دورکار تعریف می شود. سپس مزایای و معایب سازمانی، فردی، اقتصادی و اجتماعی دورکاری بررسی می شود. در ادامه نیز به مشاغل مناسب و نامناسب دورکاری اشاره می گردد. تاریخچه دور کاری و شیوه های مختلف آن، دیگر مطالب این مقاله را تشکیل می دهند.
مقدمه
دورکاری از سال های دور وجود داشته و با ورود فناوری اطلاعات (اینترنت، اینترانت و...) به عرصه زندگی بشر همزمان با آن دورکاری هم بطور چشمگیری توسعه یافته است. تاریخ دورکاری جدید مبتنی بر ابزارهای رایانه ای از سال 1970 شروع شده است. دولت ها و شرکت های بزرگ صنعتی جهان که به دنبال افزایش بهره َوری و افزایش ارتقاء کیفیت زندگی کارکنان خود هستند، از این پدیده استقبال زیادی کرده و منافع زیادی را نصیب خود و کارکنانشان نموده اند. با این وجود متوسط دورکاری در جهان کمتر از 5 درصد و فقط در امریکا به علت وجود شرکت های رایانه ای که با فلسفه کاری آنها دورکاری، تطابق زیادی دارد، بیشتر است.
دورکاری در اروپا نیز از سال 1980 بدنبال شیوع بیکاری شروع شده است. پیش بینی می شود که در چند سال آینده، دورکاری به عنوان بخشی از گسترش اقتصاد جهانی شبکه ای و رشد وسیع سازمان ها به سرتاسر بخش ها و مشاغل دیگر سرایت کند. هم اکنون بسیاری از شرکت ها و سازمان های بزرگ دنیا از این رویکرد بهره می گیرند و یافته ها نشان می دهد که چه برای حال حاضر و چه برای آینده، موردتوجه جدی سازمان ها قرار گرفته است.
فلسفه وجودی دورکاری آوردن محل کار نزد کارکنان است. الگوهای سنتی روش کار، محل کار، زمان کار و سازمان ها و نگرشهای کارفرماها بدنبال پیشرفت سریع فناوری اطلاعات و ارتباطات درحال گسست و پوست اندازی است. دریکی دو سال اخیر در سراسر جهان کاربران اینترنت افزایش خیره کننده ای داشته است. در اواسط دهه آینده به احتمال زیاد این کاربران رشد میلیاردی خواهند نمود.
خلاصه
با وجود پیشرفت های اولیه، در دهه 1980 فلاسفه رئالیست نظر دیگری داشته و مشخصا تحت تاثیر کتاب ' ظهور و سقوط قدرت های بزرگ' پل کندی قرار گرفتند. تاکید بعدی بر روی فعالان دولتی و قدرت های نظامی به عنوان یک روند اصلاحی برای گرایش WST به منظور تمرکز بر روی نیروهای بازاری بود. از طرف دیگر، گزارش های رئالیست ها در مورد زوال امریکا، که قبلا بیان شد، به شدت توسط تمایلاتی برای تعریف برتری به عنوان یک استیلا در قدرت تحریف شد، و بر مبنای تعریف عملیاتی به عنوان یک عرضه کننده کالاهای عمومی نمی باشد؛ تا تمرکزش را بر روی ملت های مجزا به جای نظام جهانی مناطق مرتبط به هم قرار داده؛ و مد نظر قرار دادن علم اقتصاد به عنوان یک فاکتور بوده، اما هرگز به عنوان یک سیستم نمی باشد. برای مثال، سرمایه داری در کتاب کندی بی معنا و بی مفهوم می باشد.
سقوط نسبی برتری امریکا همزمان با بحران سراسری نظام جهانی می باشد. زیرشاخه های بین دولتی در سطح گسترده ای در نوسان بوده و اغلب در مواجه و تنش زدایی با بلوک شوروی بوده تا زمانی که با اتمام جنگ سرد به پایان رسید. زیرشاخه های اقتصادی ان از بحران های اقتصادی جدی و مکرر در سال های 1974، 1979، و 1981، سقوط سیستم مالی برتون وود، الگوهای وام دهی ناپایدار، دو شکافتی مخرب، و مشکلات بدهی بازارهای نوظهور همانند امریکای لاتین، که باعث توقف رشد آن ها برای دهه ها شد.
در حالی که دلایل این بحران جهانی پیچیده می باشد، در هر دو طرف پرده آهنین، سقوط نسبی برتری امریکا در مرکزش قرار دارد. از نظر سیاسی، شکست در جنگ ویتنام، قطب هایی را در افکار عمومی امریکا در مورد جنگ ایجاد کرد و به طور کل بحث های زیادی را در مورد نقش جهانی امریکا مطرح کرد، و به این ترتیب به دو دهه اجماع عمومی پایان داد. این موارد همچنین تردیدهایی را در میان متحدان اروپایی و آسیایی در مورد منطق اولویت جهانی ایالات متحده ایجاد کرد، و اعتبار امریکا را در این روند، کمتر کرد. از نظر اقتصادی، سقوط ناگهانی در بازدهی، عدم سرمایه گذاری در بخش های صنعتی، بحران اقتصادی در دهه 1970 شد و مطبوعات در دهه 1980، نرخ ارز در معرض خطر، و توازن جدی بحران پرداخت- تماما به طور ناخوشایندی در مقابل اقتصاد پایدار آلمان در دهه 1970، و اقتصاد رو به رشد ژاپنی ها در دهه 1980 قرار گرفت. دانشمندان رئالیست و نظامند، همگی این مشکلات را در ارتباط با تعهدات نظامی بسیار زیاد و سرمایه گذاری بیش از حد در کشورهای دیگر با هزینه تحریکات داخلی می دانستند، و این مشکلی بود که بریتانیا را نیز بستوه آورده بود.
خلاصه
خلاصه – فعالیت های اجتماعی و اقتصادی تحت تاثیر تغییرات شدیدی قرار می گیرند که به عنوان دانش اقتصادی و یا جامعه مشخص می گردد. در این مورد سرمایه فکری (IC) یا دارایی های دانشی به عنوان فاکتور چهارم تولید جایگزین بقیه یعنی کار، زمین و سرمایه می گردد. این مقاله سعی کرده است منابع ها و ماهیتی از بنگاه اقتصادی IC را پیشنهاد دهد که می تواند به عنوان یک سرمایه فکری براساس روش رقابتی بنگاه اقتصادی مشخص گردد. این چارچوب کاری تلاش می کند تا نقش استراتژیکی دارایی های نامحسوس را مانند استعداد و کارگران به کار گرفته شده، ارزش های فرهنگی یا روابط طولانی مدت بین بنگاه اقتصادی و ودیعه گذاران آن – مانند مشتریان، متحدان، فراهم کنندگان و جامعه به شکل کلی- در رقابت غیر قابل تحمل و سودآور برجسته نماید که منجر به مدیریت کردن IC به عنوان یک موضوع کلیدی در دستورالجلسه مدیریتی می شود.
کلمات کلیدی: سرمایه فکری، مدیریت کردن دانش، سرمایه انسانی، سرمایه رابطه ای، وضعیت هنر
افزایش دانش براساس اقتصاد و جامعه در مشارکت با برتری سرمایه فکری به عنوان یک منبع کلیدی برای به دست آوردن بنگاه اقتصادی با مزیت های رقابتی غیر قابل تحمل می باشد.
اگر چه این موضوع شناخته شده است که ثروت اقتصادی از دارایی های دانشی یا IC می آید و آن دارای کاربرد مفیدی می باشد. تاکید بیشتر بر روی رابطه جدید و مدیریت کردن بنگاه اقتصادی IC دارد که یکی از کارهای مهم در زمینه دستور جلسه اجرایی می باشد. اگر چه این کار به صورت خاصی به علت مسائل معرفی شده، اندازه گیری شده و ارزیابی شده دشوار می باشد. در این موقعیت، مدل های IC به مقدار زیادی پدیدار می شوند زیرا آن ها نه تنها برای فهمیدن ماهیت این داراییها مجاز هستند بلکه برای انتقال دادن این اندازه گیری ها و اجرایی کردن آن ها نیز مجاز می باشند.
به هر حال اگر دارایی های IC هر دو غیر مالی و از نوع قابل درک از نظر ماهیت شان باشند، چگونه می توان آن را شناسایی، اندازه گیری و مدیریت کرد؟ عبارت های مالی در زمان قرار گیری ارزش اولیه بنگاه اقتصادی در دارایی های غیر قابل درک نامناسب می باشند.
خلاصه
یک ریزپردازنده (علائم اختصاری آن up یا µP است) واحد پردازش اصلی حسابگر الکترونیکی (یا کامپیوتر) است که از ترانزیستورهای کوچک و دیگر اجزای مدار، روی یک مدار مجتمع نیمه رسانا lic ساخته شده. پیش از پیدایش ریزپردازنده ها، CPU های الکترونیکی از مدارهای مجتمع جداگانه TTL، قبل از آن از ترانزیستورهای جدا و قبل از ترانزیستورها از لامپ های خلأ ساخته می شدند. حتی نمونه هایی مربوط به ماشین های ساده حسابگر که شامل قسمت های مکانیک مثل چرخ دنده ها، شافت ها، اهرم ها، Tinkertoys و غیره بودند نیز وجود داشته است. لئوناردوداوینچی یک چنین طرحی را ساخت، هر چند کسی قادر به استفاده از تکنیک های صنعتی آن زمان نبود.
تکامل و توسعه ریزپردازنده ها به خاطر کارائی روز افزون آن ها در طی سالها به عنوان دنبالۀ Moare s law شناخته شده اند. این نشان می دهد که قدرت حسابگری (پردازش) هر 18 ماه دوبرابر می شود، جریانی که کلا از اوایل دهۀ 1970 شروع شده. باعث تعجب هر فرد درگیر در این مسایل از اوایل شروع استفاده درایورها برای ماشین حساب ها، افزایش مداوم قدرت (نیرو) باعث برتری ریزپردازنده ها نسبت به هر کامپیوتر دیگری شده در هسته (مرکز) هر سیستمی از بزرگترین قالب اصلی گرفته تا کوچکترین کامپیوترهای دستی از یک ریزپردازنده استفاده می شود.
خلاصه
کاربرد روانشناسی وفاداری در نام تجاری چیست؟ با توجه به تئوری عملی کتز (1960) معتقدیم که وفاداری چهار کارکرد (یا سوابق انگیزشی) دارد: عملی، دانش، بیان ارزشی و واکنش دفاعی. هر یک از این کارکرد ها به سه جنبه از وفاداری مربوط است (عاطفی، شناختی و وفاداری رفتاری). سپس به این مفهوم از نام تجاری با استفاده از چهار گروه متمرکز مشتری خواهیم پرداخت. نتایج این آزمایش نشان می دهد که بکارگیری رویکرد عملی در وفاداری به نام تجاری دریچه هایی را آشکار می سازد که در تحقیقات قبلی مشخص نشده اند. به طور دقیق تر این مقاله به بیان نگرش نسبت به وفاداری به نام تجاری از دیدگاه مشتری می پردازد به علاوه این مطلب را روشن می کند که واکنش دفاعی گرایشیست نسبت به تفکر و احساس دیگران. این امر امکان تحقیقات آتی در مورد وفاداری به نام تجاری از طریق بررسی شبکه های اجتماعی به منظور درک بهتر چگونگی تاثیر تفکر دیگران بر وفاداری مصرف کنندگان را فراهم می کند.
دانشکدۀ بازاریابی استرالیا و نیوزیلند 2012.چاپ نشریۀ السویر. تمامی حقوق محفوط است